عید ها پشت سرهم می آیند و میروند
ومن در حسرت جدایی ها دوری ها سختی ها
حسرت سالی که بی تو بهار شد
حسرت یک سال عمری دیگری که بی تو سپری شد
هوای عید به سرم میزند غم جگرم را اتش میکشد
آه ، این چه دردیست که قلبم را مجذوب خود کرده
قلبی که زمانی رویایش شادمانی عید بود خنده ها و
تصورات بچگانه به دلم از رو شد
کاش درک ما از دنیا به همان دوران بچگی
ختم میشد...!